چشم من چشمه ی زاینده ی اشک
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حبابی بر آب
در نگاه تو رها می شدم از بود و نبود
شب تهی از مهتاب
شب تهی از اختر
ابر خاکستری بی باران پوشانده
آسمان را یکسر
ابر خاکستری بی باران دلگیر است
و سکوت تو پس پرده ی خاکستری سرد کدورت افسوس سخت دلگیرتر است
شوق بازآمدن سوی توام هست
اما
تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
حمید مصدق:قصیده آبی،خاکستری،سیاه
به سلامتی اونایی که تو این هوای دو نفره با تنهاییشون قدم میزنن ...
سلام فرزانه.
خوبی شما؟
ممنون که اومدی و نوشته های منو خوندی.
شعر زیبایی انتخاب کردی و از خوندنش لذت بردم.
گونه ام بستر رود
کاشکی همچو حباب برآب
....
خیلی زیباست.
میبینم که نوشته ها و موضوعات و لینکات بیشتر خبری هستن.
خودت چیکاره ای .خبرنگاری؟
موفق باشی دوست من.
زیباست. در شعر احساسات موج میزند...امیدوارم کسی احساسات دیگری را خدشه دار نکند....
سلام
ممنون که نظر دادین
خیلی لطف کردین
راستی جهرم معروف هست به چتر سبز بخاطر نخل های فراوانی که داره . مرکباتش بسیار معروفه.
تشریف بیارید حتما