کسی مثل سایه ها

 کسی مثل سایه ها

دیشب  تازه هوا تاریک شده بود شاید هنوز گرگ و میش بود یه پسر سیزده- چهارده ساله که یه جوری بود و خنده بازیگوش و شادی هم داشت (اما باز هم یه جوری بود: مثلا انگار گردنش خیلی دراز بود شاید یه خاطر شونه های افتاه اش بود ) اومد بالا و گفت می خوام عکس بندازم. قبل از اینکه بیاد بالا صدای قیمت دادن شیدا رو شنیدم فکر کردم یه نفر عکس مجدد می خوام اما نه.  

ازش پرسیدم برای کجا عکس می خواد که گفت برای خودم. کمی جا خوردم از رفتارش یه جوری بود مثل آدمای روی زمین و اطراف ما نبود. دوتا پله رفتم پایین که شیدا اومد بالا گفت چیزی نیست کم داره منم برگشتم سر کارم. گفتم حاضر شدی زنگ رو بزن. تا رفت تو آتلیه گفت : « حاضر شدیی یعنی؟‌ چی کار کنم؟» گفتم مثلا اگه لباس اوردی می خوای عوض کنی یا  موهاتو مرتب کن . گفت باشه و رفت و کمی بعد گفت حاضرم منم رفتم - زنگ نزد البته مثل خیلی ها- داشتم فلاشها رو روشن می کردم یهو دیدم یه سیبیل مصنوعی از اونایی که «‌ عمو فیتیله ایها» دارن گذاشت پشت لبشو کش سفیدشو هم انداخت پشت گوشش. گفت : « من مردم دیگه » خنده ام گرفت اما اصلا به روی خودم نیاوردم یه نگاهی کردم  خیلی جدی گفتم کلاه نداری؟ گفت : « نه »‌ خوشش اومد و پرسید شما ندارین؟‌گفتم نه اما کت داریم ولی برای شما بزرگه ! گفت :‌« نه منم بزرگم» بهش گفتم : درسته! منظورم اینه که برای آدم خیلی چاق و تپل خوبه شاید برای شما گشاد باشه! ولی رفت یه کت تنش کرد و منم دوربینو از سه پایه جدا کردمو یه ژست ایستاده باز ( سرتا پا) و یه ژست ایستاده بسته (بالاتنه) ازش گرفتم. خیلی خوشحال بود.  

قبضو که براش می نوشتم پول دراورد اسکناس صد تومنی دویست تومنی پونصدی و هزاری هم داشت . گفتم و رفت پایین پولشو بده صندوق اما می گفت عجله داره و می خواد عکسو نشون یکی بده که داره می ره اصفهان. 

عکسشو زود تقریبا یه ربعه حاضر کردم و بردم پایین کاتش کردم و وقتی اومد هنوز پایین بودم- مشغول کات یه عکس دیگه مربوط به فردا-  بهش تحویل دادم. گفتم عکستونو ببینید وقتی دید خیلی خوشحال شد.  

بعد که رفت مدیر آتلیه گفت : «‌من اگه می دیدمش راهش نمی دادم از نظر ذهنی کم داره » اما به نظر من از نظر عاطفی کمبود داشت و اینو به مدیر گفتم کمی موافق بود بعد ادامه داد که این پسره روزا جلوی داروخانه کنار آتلیه ترازو می ذاره و شبا کارتون خواب همینجاست.  

خیلی خیلی ناراحت شدم. چه دنیای بی رحمیه!

اندر باب خودشیفتگی از نوع « مرد ایرانی »

اندر باب خودشیفتگی از نوع  « مرد ایرانی »   

روزی نیست که سر و کله یه مرد که می خواد عکسشو بزرگ کنه و قاب بگیره یا با کلاس ترش شاسی کشی کنه (تخته شاسی) پیدا نشه .  

حالا اینا به کنار جالب قضیه اینجاست که طرف عکس هفت هشت سال پیش رو میاد از بایگانی درمیاره میگه خانم می شه اینو بزرگ کنید هزینه اش مهم نیست فقط قشنگ بشه!! 

چند وقت پیش آخر وقت بود و دیگه چیزی به ساعت نه و نیم نمانده بود که یه پسر جوان اومد با موی اتو کرده و ژل و چسب زده که عکس می خوام بگیرم پرسیدیم برای کجا ؟ گفت برای خودم می خوام!  گفتیم باشه و گرفتیم (فکر کنم دوستم عکسشو گرفت ) بعد موقع نوشتن قبض و هزینه با کمی خجالت گفت می شه یکیش رو هم بزرگ کنین؟!   

این جوان رعنا که شباهتی هم به « فرزاد فرزین » داشت و حتما بهش اینو گفته بودن اگه می دونست که این کار چیز عجیبی نیست که خیلی هم عادیه و باعث غرور مرد ایرانی می شه حتما زودتر از اینا میامد عکسشو بزرگ کنه! 

یه چند وقت پیش دیگه آقایی اومد برای عکس فوری و از ما که آره چاپ ژلاتینی چنانه و بهمانه که گفت نه فقط فوری کار دارم. موقع روتوش عکس تازه معلوم شد چقدر صورت ایشون لک و خال بزرگ داره و رسم بر اینه که اون خال و لک هایی که دیگه جزئئ از اجزای صورتن رو حذف نکنیم که البته کردیم ولی بعد با دیدن چره آقاهه که شبیه راننده ها هم بود و سیبیل پرپشتی هم داشت فکر کردیم که خب اگه همه خال و لک هارو برداریم می گه نگاه کن منو مثل زنها (خانمها) کردن من هم دوباره خال و لک ها رو برگردوندم و پرینت گرفتم و تمام.  

ده دقیقه بعد که اون آقاهه اومد تا عکسشو دیده بود اومد بالا که آره خانم گفتین عکسم خوب درمیاد من چندتا عکاسی رفتم تا شما گفتین عکس فوری هم خوبه پس چرا من اینقدر خال دارم من که اینطوری خال خالی نیستم! 

ما رو می گی (من و شیدا) فقط شاخ درنیاوردیم ولی یه بار دیگه کار آقاه رو بدون خال و لک پرینت گرفتیم و تحویل دادیم. 

خلاصه بگم : 

حالا مردا بیشتر رفتار خاله زنکی دارن یا خانمها ؟ کیا دچار خودکم بینی یا شاید خودبزرگ بینی هستن که هی میان عکس خودشونو اونم عکس جوونی هاشونو بزرگ می کننو  قاب می کنن می زنن به دیوار؟  

خب جواب این سوالا فقط  دو کلمه است « مرد ایرانی » 

(اینم بگم که آقایون هم به اندازه خانم ها برای عکس آتلیه و فیگوراتیو و مدلینگ تشریف میارن!)

شباهت ها و بی دقتی ها

 شباهت ها و بی دقتی ها

 

امروز (البته تازه شب شده بود) یه خانمی اومد قبض بده و عکس بگیره که بهش گفتم باید از پایین بگیره (آتلیه عکاسی یکی اش بالاست که برای همین عکسهای پرسنلیه البته کودک هم همینجا می گیریم) پرسید باید از اون پسره (مدیریت آتلیه که ریزنقش و لاغره) بگیرم؟

خلاصه اسم رو قبضو دیدم و شروع کردم به کات عکسهاش. به نظرم رسید تاریخ رو اشتباه زدن برای این عکس و عکس مجدد نیست پس تاریخ روز رو زدم . عکس رو که تحویل خانومه دادم گفتم ببینید تا نگاه کرد گفت : « نه اومدم دنبال عکس پسرم »‌ اون عکس یه خانم بود با همون فامیلی و تاریخ درست یک ماه قبل . من اصلا به قبض اون خانم که « آقا» روش مشخص شده بود توجه نکرده بودم.  

توجیه :تازه از بیرون رسیده بودم بنابراین کارم ایرادی نداشت اینو خود آقای مدیر گفت. 

اشتباهای جالب تو کار ما زیاده.

حامی و « آ خدا »

  حامی و « آ خدا »

۲ تا cd از کارهای « حامی » خریدم.  

اوم چه صدایی خدایا (قبل از عید می خواستم بخرم که تموم شده بود)  

آخرین آلبومش « آ خدا » و به یاد « پیمان ابدی » است.  

(دو سه روز پیش سالمرگ پیمان ابدی بود خدایش بیامرزاد.)